مدیر محترم سایت “کوهدشت نیوز”جناب آقای رشیدیان از بنده خواستند تا در ارتباط با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران،خاطراتی را از قبل انقلاب بازگو نمایم:
دوران سخت مبارزه با رژیم دیکتاتور و مستد پهلوی همراه با فراز وفرود ها و تلخ و شیرین ها فروان بود چون که سرانجام کار نامشخص و پیش بینی پیروری انقلاب هم امری غیر ممکن می نمود در آن محیط بسته و جوغبار آلود افرادی بودند و لو اندک که دامن همت به کمر زده و در ظلمت شب در آرزوی طلوع سپیده خود را با آب و آتش می زدند.و الگویی تام و تمام برای جوانان و نوجوانان به ویژه دانشجویان بودند تا در مسیر مبارزه با فرهنگ مبتذل غرب و خود باختگی و فساد قرار گیرند.
بنده هم از دانشجویانی بودم که مسیر فکری ام از طریق خانواده از قبل از ورود به دانشگاه شکل گرفته بود و آن وجود ابوی مادریم حضرت آیت الله مرحوم حاج شیخ فرج الله کاظمی که داستانها از دیانت همراه با مبارزه علیه رضا شاه شنیده بودم و از جمله دعوت از شهید والا مقام نواب صفوی به دلفان و پذیرایی از نواب و گروه یعنی فدائیان اسلام در نورآباد؛
و اما خاطرات آن زمان؛
بنده با وجود خاطرات فراوانی که در قبل از پیروزی انقلاب دارم به دو خاطره در زندان اصفهان اشاره می کنم…
«چهار راه سرگردان»
زندان شهربانی اصفهان واقع در جاده ذوب آهن دارای چهار بند و دو طبقه بود و چهارراهی در راهروهای زندان وجود داشت که زندانیان سیاسی نام «چهار راه سرگردان»را برای آن انتخاب کرده بودند.فلسفه انتخاب این نام به این جهت بود که فردی را که می خواستند شکنجه کنند به آنجا برده و بعد از شکنجه رهایش می کردند و می گفتند به بندت برگرد و فرد شکنجه شده به علت شدت درد و ناراحتی توان تشخیص مسیر بنده خود را نداشت لذا به جای دیگری می رفت از این رو چهاره را سرگردان نام این مسیر گردید. در این حال موقیعت چهار راه به گونه ای بود که اه و ناله ناشی از شکنجه در همه بند ها می پیچید و ترس و وحشت در بین دیگر زندانی ها ایجاد می کرد
یارب “مستضعفین”
فریاد ناگهانی و بلند با آه و ناله دردناک ناشی از شکنجه ساواک سکوت مطلق ساعت سه نیمه شب را در هم شکست و زندانیان سراسیمه از خواب بیدار شدیم تعدادی زندانی تازه وارد که در جریان نبودند از همه بیشتر وحشت کرده عده ای هم که سالیانی درازی بود که در زندان بودند و به این روش عادت داشتند خواب خود را ادامه دادند ما هم حکایت چهار راه سرگردان را از طرق دیگر سیاسیون در بند و با تجریه از قبل می دانستیم بغضی همراه با درد و رنج و کینه از شکنجه شدن هم نوع خود توسط عوامل رژیم و ساواک در دل می پروراندیم و دعا می کردیم که خداوند شکنجه شدگان را صبر و مقاومت عطا نماید و در عین حال وظیفه خود می دانستیم تا بعضی دیگر مرعوب شده بودند مقاوم نماییم.
و این حدیث را تکرار می کردیم:
فرد مومن در مقابل تندباد های زندگی همچون کوه ثابت و استوار است.
صدای آه و ناله در سالن زندان پیچید و به دنبال آه و ناله “یا رب “مستضعفین”
و چند لحظه سکوت و مجددا شکنجه و آه و ناله تکرار شد
شکنجه تا سپیده دم ادامه داشت و هرچند یکبار،تکرار صدای ناله و شکنجه و صدا کمتر و ضعیف تر شد و هنوز صبح نیامده فریاد خاموش شد و به طور کامل قطع گردید
فردای آن روز به دنبال اخبار و اطاعاتی می گشتیم که آن فرد چه کسی و از چه گروه مبارزی بوده و سرانجامش چه شده است؟
و دریافتیم که یکی از مبارزان بوده که صبح زیر شکنجه ساواک به مقام شهادت رسیده است
روحش شاد و یادش گرامی باد